شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

شیطونیهای گل پسر

سلام شکلات گلاسه مامان!کمک کردنت تو کارهای خونه کشته منو!اول گرد گیری کردن:کافیه فقط اسپری ابی رو که بابایی برای اصلاح موهای قشنگت ازش استفاده میکنه رو بردای اون وقت میافتی به جان بوفه و میز ال سی دی!منم باید پشت سرت با دستمال و شیشه پاک کن راه بیافتم و تمیز کنم!اگه ماست و یا سس و یا دو غ و چایی و یک چیز مایع مشابه اینها باشه که دیگه بدتر با اینها میخواهی گردگیریتو کامل کنی!!!اون وقت همه جا چرب و ......وایییییییییی!!!   و اما توی اشپزخانه مرتب بشقاب و قاشق و شیر جوشو برمیداری و به من میگی اب بریززززز(با تاکید)!تا اشپزی کنی .اشپزیت که تموم میشه تمام ابها رو میریزی...
10 آبان 1391

ترخیص از بیمارستان

  سلام ایس پک شکلاتی مامان!امروز مریم خانم مرخص شد و رفت پیش غدیر و ثنا.اما متاسفانه هنوز اوره و کراتینینش بالاست.خدا کنه این مرحله حادو پشت سر بگذاره و خدانکرده تو فاز مزمن نارسایی کلیه نره. هنوز خیلی نگرانش هستم خیلی زیاد.امروز عمه مهدیه زنگ زد و کلی امیر حسین پسرش که یک ماه از گل پسر کوچک تره با من حرف زد .من بهش میگفتم:کلاغ چی میگه؟و خیلی سریع شکلات مامان جواب میداد:قار قار!میگفتم:کلاغ چی میخوره؟نقل و نبات جواب میداد:پنیر!من دیگه تمام حواسم به امیر مهدی گل گلاب بود تا به امیر حسین پسر عمه مهدیه!و هر چی از امیر حسین پرسیدم امیر مهدی تاج سرم جواب داد!!!مامانی خیلی ناجور سرماخورده تو هم همش کنارمی خدا کنه سرما نخوری نفسم عزیزم. پ...
9 آبان 1391

بستری

شکلات مامان سلام.متاسفانه مامان غدیر کوچولو امروز چون ناگهانی دچار تنگی نفس شده و مشکل ادراری هم داشته بردنش بیمارستان و جواب ازمایش اوره و کراتینینش اصلا خوب نبوده.غدیر هنوز 5 روزه است و مامانش کنارش نیست که حتی بتونه بهش شیر بده مریم هم اصلا روحیه خوبی نداره متاسفانه اوره کرات در حال بالا رفتنه .حالا تو همون بیمارستان خودمون بستریه و میتونیم مرتب بهش سر بزنیم خدا کنه مشکل جدی نداشته باشه و خدای نکرده امبولی رد نکرده باشه. فقط خدا خودش کمک کنه تا فردا بهتر بشه و مامان غدیر و ثنا به خونه پیش بچه هاش برگرده طفلک غدیر کوچولو چون شنیدم که پستونک نمیخوره.الهی بمیرم براش. ...
7 آبان 1391

عطر اقاقیا

امیر مهدی عزیزم عاشقانه میپرستمت.تو برایم به اندازه لطافت تمام شکوفه های گیلاس در بهار زیبا و دل انگیزی.تو را به اندازه تمام دانه های باران دوست دارم.هر چقدر بخواهم از عشق عمیقی که در قلبم نسبت به تو دارم را بیان کنم باز هم نخواهم توانست...تو  زیباترین سرود عاشقانه زندگی ام هستی که بعد از خدا عاشقانه عاشقانه و عاشقانه دوستت دارم .تو مروارید زیبایی هستی که در صدف قلبم جا داری. مهربانم میپرستمت!من با این همه عشق چه کنم .هر روز و هر لحظه از خداوند مهربان میخواهم که عمرت طولانی و پربار باشد عزیزم .از خدا میخواهم که عمر من هم برای تو باشد عزیزترینم.تو لطیف ترین و زیباترین و با شکوه ترین واژه عشقی .در دنیا هیچ عشقی را نمیتوانم تص...
7 آبان 1391

غدیر

سلام تمام هستی مامان.بالاخره اسم نینی خاله مریم خانم دوست بابایی معلوم شد"غدیر"ما حدس میزدیم این اسمو براش بذارن .اما متاسفانه مامانش به دلیل احتباس ادراری بستری شد دوباره بیمارستان . من امروز شیفت بودم هر چی باهاشون تماس گرفتم موفق نشدم حالشو بپرسم طفلک نینیشون چون مجبوره بخاطر نبودن مامانش شیر خشک بخوره و پستونک قبول نمیکنه .خداکنه مشکل مامان مریم زودتر حل بشه.   امروز روز جشن بود ونفس مامان یک پازل خوشگل با طرح وینی پوه هدیه گرفت مبارکت باشه قند عسل.ازت عکس هم گرفتن اگه مثل دفعه قبل باشه که یک سال طول کشید عکستو ندادن اخرش گفتن عکسا پاک شده!دوباره بردیمت عکاسی جداگانه عکستو انداختیم اینبار فکر کنم اگه همون عکاس قبلیه باشه...
7 آبان 1391

سرماخوردگی

    سلام عمر و نفس مامانی . الهی بمیرم که سرما خوردی و بینیت گرفته. اخه گل پسر چرا انقدر مریض میشی پارسال تمام پاییز و زمستونو سرما خوردی و انتی بیوتیک خوردی اینم از امسال .البته ناگفته نماند که از بس از لیوان مامان اب خوردی مامانی هم سرماخورد ناقلا!انشاالله که زودتر خوب بشی عزیزم .حالا که داری سفکسیم میخوری عمر مامان . تکیه کلام جدید عسلی:نکننننن(با تاکید!) اخرش من تو رو میخورم امیر مهدی! ...
7 آبان 1391

چادر نماز

سلام پسر طلای مامانی.علاقه زیاد به نماز خوندنت خیلی خوبه هر وقت نماز میخونم وایمیستی کنار منو نماز میخونی اما یک مشکلی هست حتما باید چادر بپوشی نفسم همیشه هم تو چادر گم میشی.مهر منو هم برمیداری اون وقت من مجبورم رو انگشتام سجده کنم گاهی هم یک مهر یواشکی قایم میکنم تو دستم!       واییییییی امیر مهدی!امشب کاری کردی که از خجالت مردمممم!من داشتم ناهار فردا رو درست میکردم چون فردا صبحکارم بابایی هم خواب بود ساعت هم با اجازه تون!11:45 دقیقه شب بود!گوشی بابایی هم زیر شارژ بود اون وقت امیر گل شماره یکی از دوستای بابا رو گرفت من دیدم صدای بوق ازاد میاد سریع امدم قطعش کردم اما مگه دوست بابا ول کن معامله بود هی زنگ میزد ...
7 آبان 1391

مرد عنکبوتی

  سلام عزیز مامانی .فردا برای همه بچه های مهد جشن تولد میگیرن!جالبه نه!برا همین امروز بعد از شیفتم رفتم برا عسلم لباس بخرم که یک دفعه چشمم افتاد به لباس مرد عنکبوتی و جالب اینجا بود هر وقت از این لباس دیده بودم از بس بزرگ بود از خریدش پشیمون میشدم اما این بار اندازه اندازه بود!الهی مامان قربون قدت بره نفسم.یک لباس هم برا جشنت گرفتم زیاد پسندم نبود اما بالاخره خریدم با لباسهاتم ازت عکس گرفتم البته من هیچ وقت تا حالا موفق نشدم عکس خوبی ازت بگیرم علتشم تو عکسها معلومه از بس شیطونی نفسم .حالا من منتظر میمونم تا شب دامادیت ببینم عکاس میتونه ازت یک عکس خوب بگیره تا من ارزو به دل از دنیا نرم!!!      &...
7 آبان 1391

عید قربان مبارک

                                                            خوشا سر به سودای معبود سپردن  و فرمان بردن از حضرت دوست! خوشا شیطان درون خویش را به بند کشیدن و از هر چه غیر دوست چشم پوشیدن! خوشا لحظه قربانی کردن بت های ظاهر و باطن به پای عشق و همسفر شدن با راهیان کوی دلدار!         ...
4 آبان 1391